| ||||||||
|
به نام خدا هرمزان یکی از فرماندهان ایرانی بود که در زمان حمله اعراب به ایران در منطقه خوزستان کنونی با سپاه اندکش چندین روز در برابر سپاه بی شمار و شتر سوار و فیل سوار اعراب مقاومت کرد ولی در نهایت به دلیل کثرت دشمن و کمی یار نتوانست دوام بیاورد و اسیر شد . ابوموسی اشعری که در سپاه اعراب بود تصمیم گرفت تا او را سالم نزد عمر بفرستد تا عمر درباره او تصمیم بگیرد . به این ترتیب هرمزان که شاهزاده ای ایرانی بود را به نزد عمر در مدینه فرستادند و او را به مسجدی وارد کرده بودند که عمر در آن خوابیده بود . عمر برخاست و پس از چند دقیقه گفت و گو با سردار ایرانی دستور قتل او را داد . هرمزان گفت که میخواهد قبل از مرگ کمی آب بنوشد . عمر گفت تا کاسه ای آب بیاورند و به دست او بدهند . هرمزان درنگ کرد و آب را ننوشید . عمر دلیل این کار را از هرمزان سوال کرد هرمزان گفت که میترسد در هنگام نوشیدن آب او را بکشند او از عمر خواست قول بدهد که تا او تمام کاسه آب را ننوشیده او را نکشند . عمر قبول کرد . در این هنگام هرمزان آب را روی زمین ریخت . عمر در کمال ناباوری دلیل را از هرمزان پرسید . هرمزان گفت که این کار را کرد تا زنده بماند , او هنوز آب داخل کاسه را ننوشید پس عمر هم طبق قولی که به هرمزان داده بود و همچنین بر اساس تعلیمات اسلام که میگفت نباید زیر قول خود بزنید , نتوانست او را بکشد . احتمالآ رسم آب پاشیدن پشت سر مسافر هم از اینجا آمده باشد و این معنی است که مسافر سالم و زنده بماند. ارسالی توسط => سینا
|
|
||||||
[ LoxBlog و قالب سبز و Mytheme: برگرفته از سایت های ] [ Sina10Tina: طراحی شده توسط ] |